دوستان عزیز برداشت شما از این داستان چیست؟
آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

دوستان عزیز برداشت شما از این داستان چیست؟

 

جوانی با یک چاقو داخل مسجد شد و خطاب به حاضران گفت: بين شما کسي هست که مسلمان باشد؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد، بالاخره پيرمردي با ريش سفيد از جا برخواست و گفت: آري من مسلمانم .

جوان به پيرمرد نگاهي کرد و گفت: با من بيا، پيرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمي از مسجد دور شدند .

جوان به گله گوسفندانش اشاره کرد و به پيرمرد گفت: که ميخواهد تمام آنها را قرباني کند و بين فقرا پخش کند و به کمک احتياج دارد .

پيرمرد و جوان مشغول قرباني کردن گوسفندان شدند و پس از مدتي پيرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص ديگري را براي کمک با خود بياورد .

جوان با چاقوي خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسيد: آيا مسلمان ديگري در بين شما هست؟

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پيرمرد را به قتل رسانده با وحشت به جوان نگاه می کردند .

جوان رو به جمعيت کرد و گفت: چرا اینگونه نگاه ميکنيد، به خدا قسم که فقط با چند رکعت نماز خواندن کسي مسلمان نمي شود!

 



نظرات شما عزیزان:

حانیه
ساعت10:54---21 آبان 1392
سلام داستان قشنگی بود ولی هنوزم ادامه داره ها...!

نازنين
ساعت10:44---25 ارديبهشت 1391
اين ساسانم مخش گاهي قاطيه.ما كه فهميديم چي شد.مي خواد بگه آدما زود رنگ عوض ميكنن.درسته ديگه

محمد
ساعت8:57---25 ارديبهشت 1391
داستان فوق العاده است.مطلب واضح و روشنه.ماها مسلموناي اسمي هستيم و حزب باديم.پاش بيفته براحتي اسلامو انكار ميكنيم.

ساسان جيگره
ساعت14:48---22 ارديبهشت 1391
داستان زيبايي است.من فهميدم منظورت چيه. ولي به نظر من آخرش اشتباهه.يه كم دقت كن.جوان نبايد بگويد؟؟؟؟؟؟

علیرضا
ساعت19:09---21 ارديبهشت 1391
واقعا داستان فوق العاده ایه.ممنون

مهدی
ساعت14:57---19 ارديبهشت 1391
سلام خیلی خوب بود ممنون

مهدی
ساعت14:56---19 ارديبهشت 1391
سلام خیلی خوب بود ممنون

m
ساعت0:48---18 ارديبهشت 1391
سسسسسلام وبت واقعا قشنگ بود ويه احساس خوبي بهم داد

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: